عسل با خود گفت:(نه، این امکان نداره، چطور ممکنه اون اینجا باشه؟!) سعی کرد با بستن چشمان و تکان دادن سرش، افکار و تصاویر مزاحم را از ذهنش دور کند اما با گشودن چشمانش، باز هم آن ها را می دید اما این بار کمی متفاوت تر از قبل دستی در فاصله حدود بیست سانتی متری از صورتش، به چپ و راست تکان خورد و همزمان با آن، صدایی به عصب های حسی گوش های عسل رسید که می گفت:(حالت خوبه؟!)?Are you ok
(یه توضیح کوچولو: از این قسمت رمان به بعد تمامی گفت و گوهای سوباسا و اعضای خانوادش با عسل به صورت انگلیسی هست اما من برای راحتی کار به صورت فارسی می نویسمشون، این توضیح برای اینه که یه موقع فکر نکنین سوباسا فارسی حرف می زنه همه چی مشخص شد نظر آقای تاکاهاشی چیست
درباره این سایت