محل تبلیغات شما

پس از یک پذیرایی مختصر با لیوان هایی از شربت خنک و گوارا، بر روی کاناپه مجاور آن ها نشست و با خوشرویی گفت: خیلی به خونه ما خوش اومدین. امیدوارم که پذیرای خوبی براتون باشم.

سانایی درست مانند تصوراتش، خیلی نرم و آرام و با مهربانی منحصر به فرد خود، پاسخ داد: نه عزیزم، ما از تو به خاطر پذیرفتن ما و مهمون نوازی عالیت، ممنونیم. نمی دونم اسمشو چی می زاری شانس یا تقدیر ولی انگار همه چی دست به دست هم دادند تا ما اینجا باشیم.
عسل با لبخند دلنشینی گفت: شما لطف دارید.
با اینکه حرف های سانایی، با مهر و عطوفتی بی نظیر در دل عسل نشست اما با جملات آخرش، کنجکاوی اش را تحریک کرد و او را ملغب به دانستن سوالی کرد که از قبل در ذهنش جا خوش کرده بود. با تمامی این ها، کمی خجالت می کشید؛ دختر کم رویی نبود همیشه حرف هایش را با دلیل و منطق و نهایت احترام به زبان می آورد اما ته دلش می گفت اگر بپرسد، آن ها فکر می کنند او راضی به بودنشان نیست و
سعی کرد دلیل و منطقش را جلو بکشد و حرفش را بزند؛ به همین خاطر دلش را به دریا زد و زبانش را روی لبش کشید و با لحن مناسبی پرسید: ببخشید که اینو می پرسم اما خیلی دوست دارم بدونم که چه جوری شد شما سر از ایران در آوردید و یکراست به خونه ما اومدین
و قبل از این که جوابش را بگیرد، با اطمینان گفت: البته نمی خوام توهین کنم چون شما با اومدنتون آرزوی چندین ساله منو برآورد کردین؛ من فقط می خواستم دلیل این معجزه رو بدونم.
سانایی لبخند اطمینان بخشی زد: می دونم عزیزم. بالاخره حق توئه که بدونی
عسل از این همه درک بالای سانایی دلش آرام شد و از اینکه جوابش را هم به زودی دریافت می کرد، بسیار بسیار خوشحال گشت.

همه چی مشخص شد نظر آقای تاکاهاشی چیست

نظر منابع خارجی راجع به فلج شدن سوباسا

شخصیتهای انیمیشنی مورد علاقه من

عسل ,دلیل ,سانایی ,خیلی ,دلش ,دونم ,و با ,به خونه ,خونه ما ,از این ,جوابش را

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فرکتال گرافیک برج‌های خنک کننده ایزوگام طاووس هنر مینو پلاس مجله خبری و اجتماعی هارمونی باران آهن مشهد ایران کویر تکنولوژی