عسل ( ما قراره کجا بریم ؟ ) لیانا ( منم نمی دونم ) نادیا ( پسرا می دونین قراره کجا بریم ؟ ) قاسم ( نمی دونم ، فعلا که همه جا نا امنه ) ساناز ( چی نمی دونین قراره کجا بریم ) نیکا ( ساناز به اعصابت مصلت باش ) ساناز ( باشه من آرومم ) فاطمه ( به نظرم یه جایی بریم که درخت زیاد باشه ، اون وقت طول می کشه که مانکامون و افرادش ما رو پیدا کنند ) عسل ( اون وقت وقتی شک کردیم که ما رو پیدا کردند ، زود از اونجا فرار می کنیم ) سوباسا ( فکر هوشمندانه ای فاطمه و عسل تو کاملش کردی ) فاطمه ( خواهش می کنم ) میلاد ( بچه ها من یه جایی واسه پناهگاه سراغ دارم ) لیانا ( کجا ؟ ) میلاد ( جنگل شمالی ) ساناز ( جنگل شمالی امن ترین جاست ؟ ) سوباسا ( آره فعلا اونجا امن ترین جا در کل دنیاست ) فتوپویا ( بچه ها من تونستم همشون کنم ، مثل اینکه واقعا ما واسشون خطر بزرگی هستیم ) سوباسا ( فتوپویا ، یعنی فقط ما واسشون خطرناکیم ؟ ) فتوپویا ( آره ، بهتره موبایل رو خاموش کنم تا نفهمیدند ) نادیا ( بچه ها قراره چجوری بریم به جنگل شمالی ؟ ) میلاد ( با قایق ) ساناز ( اونوقت با کدوم قایق ؟ ) قاسم ( خب قایق رو درستش می کنیم ) عسل ( ساناز تو چرا با همه سر لج افتادی ؟ ) ساناز ( ببخشید )
قاسم ، میلاد ، فتوپویا و سوباسا مشغول ساختن قایق شدند .
سوباسا ( خب بچه ها قایق آمادس ، برید سوار بشید )
اونا ( سوباسا و دوستانش ) سوار قایق شدند و از اونجا دور شدند .
داستان ما ادامه دارد .
همه چی مشخص شد نظر آقای تاکاهاشی چیست
، ,؟ ,ساناز ,سوباسا ,قایق ,بریم ,بچه ها ,جنگل شمالی ,کجا بریم ,قراره کجا ,؟ قاسم
درباره این سایت