میلاد ( بلاخره رسیدیم ) عسل ( وای اینجا چقدر درخت داره ) ساناز ( خیلی هم بزرگه ، من که تا حالا همچین جنگلی ندیدم ) سوباسا ( تقریبا میشه گفت که جنگل شمالی بزرگترین جنگل دنیاست ) لیانا ( یه سوال قراره بالای درخت ها بمونیم یا یه کلبه بسازیم ) فاطمه ( آره برای منم سواله ) قاسم ( خودم هم نمیدونم ، فقط باید یه جای امن باشه ) نادیا ( بچه ها نظرتون چیه یه خونه درختی درست کنیم ؟ ) ساناز ( وای عالیه نادیا ) فتوپویا ( آره فکر خوبیه ) سوباسا ( خب پسرا بیاین دست به کار بشیم یه خونه درختی بسازیم ) ساناز ( و طبق معمول ما دخترا تو کلبه میمونیم و شما پسرا میرین تمرین میکنین که اگه یه وقت دشمن حمله کرد مقابلش وایسین ) لیانا ( آره حق با سانازه ) و لیانا و ساناز ، پکر به هم دیگه نگاه کردن . در همین حال ، مانکامون ( نینجای سیاه ، چه خبر تونستی پیداشون کنی ؟ ) نینجای سیاه ( نه قربان ، مرا ببخشید ) مانکامون ( اشکالی نداره ، پس از این چیزی که فکر میکردم زرنگ ترن . نینجای سیاه اطلاعاتی ازشون پیدا کردی ؟ ) نینجای سیاه ( بله قربان . سوباسا یه فوتبالیست مشهور هست ، عسل ویلیون زن هست ، ساناز یک تکواندو کار حرفه ای هست که تو مسابقات جهانی رتبه اول رو کسب کرده و . ) مانکامون ( درباره سوباسا و اون دختره ساناز بیشتر توضیح بده ) در همین حال ، ساناز ( ای بابا نمیگن یه کاری بکنیم ) لیانا ( آره ) نیکا ( ساناز ، لیانا دوست دارین به ما کمک کنین ؟ ) ساناز ( عالیه ، فقط من آشپزی بلد نیستم . خودت بهتر می دونی نیکا ) نیکا ( آره می دونم ، حالا اگه میخوای کمکم بکنی بدو بیا )
داستان ما ادامه دارد .
همه چی مشخص شد نظر آقای تاکاهاشی چیست
، ,ساناز ,یه ,لیانا ,آره ,نینجای ,نینجای سیاه ,لیانا آره ,؟ ساناز ,خونه درختی ,یه خونه
درباره این سایت