داستان ما در طول قرن 12 و 21 پس از میلاد مسیح اتفاق می افتد. اگر فکر می کنید من اشتباه کردم خیر (اشتباه) نکردم ، شخصیت های ما با استفاده از قوانین فیزیک به زمان سفر می کنند.
در قرن بیست و یکم یک روز عادی بود. عسل دوچرخه سواری می کرد تا به کتابخانه دانشگاه برود.
زمانی که در چراغ قرمز گیر کرده بود ، پیرمردی را که رومه میفروخت دید.
عسل: امروز منتشر شده اند؟
پیرمرد: بله خانم
عسل: پس لطفا یکی از آنها را بدهید
حدود 20 دقیقه بعد او وارد کتابخانه دانشگاه شد ، در جستجوی دوستانش بود و آنها نشسته بودند و مشغول مطالعه بودند
عسل: سلام بچه ها
نیکا: برگشتی
عسل: اوهوم و اخبار جدیدی دارم . یه استاد بریتانیایی به ایران میخواد بیاد و در تئاتر شهر کنفرانس دارد .اون می خواد با استفاده از فیزیک و علوم رایانه درباره سفر در زمان صحبت کند
فاطمه: من شنیده بودم . مخصوصا واسه تو مفید خواهد بود .چون رشتت تو دبیرستان ریاضی_فیزیک بود و حالا مهندسی کامپیوتر هست
عسل: اوهوم. علاوه بر این فکر می کنم این دوره باید جالب باشه
فاطمه: پس میریم اونجا
دو روز بعد آنها و دیگر دوستانشان برای شرکت در این دوره به تئاتر رفتند
لیانا: وای خدا ببین چقد آدم معروف اینجا هستن.
ساناز: آره به همین دلیله که تعجب می کنم
دایانا: هی ، اون بازیکن مشهور فوتبال نیست؟
نیکا: خودشه. سوباسا اوزورا ست و دختری که در کنارش ایستاده ، سانایی ، همسرشه. اما اونا اینجا چیک ارمی کنند؟
فاطمه: فقط می دونم که واقعاً گیج شدم
همه چی مشخص شد نظر آقای تاکاهاشی چیست
، ,پس ,فیزیک ,روز ,سفر ,زمان ,این دوره ,کتابخانه دانشگاه ,با استفاده ,استفاده از ,بود و
درباره این سایت